آبله مرغون
هوا بهاریه و مناسب برای گرفتن بیماری آبله مرغون...
چند روز قبل از عروسی دختر عموم که دهم اردیبهشت بود ، ملیکا جون که با مادرم به خونه ی عموم رفته بودند ، یکی از دوستای مهد کودکش به نام نگار علوی رو میبینه و کلی با هم بازی میکنند، نگار جونم که آبله مرغون داشت ...
این موضوع میگذره و من کاملا بی خبر از همه جا...
دو شنبه 15 ام تقریبا 6 روز بعد از اون دیدار ، تبهای مکرر ملیکا جون باعث شد فکر کنم که عفونت داره ،قرار بود برای فردا صبح بریم پیش دکتر ملیکا جون ، وقتی غروب برای رفتن به خونه ی مادر جون حاضر میشدیم متوجه دونه های آبله رو بدن دخترم و این موضوع شدم..
خوب الحمدلله که عفونت نبوده ولی خیلی نگران این موضوع هستیم که نکنه زخمی از صورتش رو بکنه....
متاسفانه چند روز پیش خانمی دوربینمون رو خراب میکنه و در حال حاضر جز عکس موبایلم چیزی ندارم
این سه دست پیراهن رو هم جدیدا خیاط عزیزم ، مه وش خانم برای ملیکا دوخته که خیلی خیلی دوستشون داره مخصوصا این آخریه که خال خالیه ...
این عکس رو هم امشب خاله جون مبینا ، خونه ی مادر جون از ملیکا انداخت ، دست گلش درد نکنه
الهی قربون قد و بالای دختر گلم برم که انقدر ژستای قشنگی میگیره