ملیکا جانملیکا جان، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره
زندگی مشترک من وبابازندگی مشترک من وبابا، تا این لحظه: 17 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

ملیکا جون ، قشنگترین هدیه ی خدا

سلام بر زندگی

سلام به گل ناز زندگی من و مجید جان ...عشق مشترکمون ، ملیکا جونم قربون شکلش برم الان یه دو ماهیه که مطلبی ازش ننوشتم و این رو بذارید به حساب پر مشغله شدنم دقیقا بعد از تولد خانم کوچولوی ما تو این پست میخوام از عشقمون بنویسم و در پستای بعدی از عید و سال 1394 ملیکا جونم مطلب میذارم گل دختری ما تا اواسط برج 12 پارسال تونست از یک تا صد رو به انگلیسی و فارسی بنویسه و بخونه ... یکی از قشنگترین بازیهای ما هم اینه که روی تخته وایتبرد نیم متری که به همین خاطر براش هدیه خریدیم ، اعداد مختلفی رو مینویسیم و اون با خوشحالی و لذت میخونه عاشقتم مامانی سعی میکنیم تو خونه انقدر با هم بازی کنیم که خلا نبود یه همبازی تو زندگی گل دختری مون اح...
19 فروردين 1394

گل نازم به متراژ رسید

مامان دورت بگرده عزیز دلم دوشنبه شب بابابزرگ اسماعیل و خونواده ی من به صورت اتفاقی اومدند خونمون و ما رو خوشحال کردند بیشتر از همه ملیکای عزیزم خوشحال شد که با دیدن دایی یاد بازی های همیشگی اش افتاد.. یکی از اون بازی ها ایستادن روی سنگ اپن آشپزخانه و پریدن به سمت دایی محسن و در آغوش کشیدن دایی جون.. بچم بیچاره با اشتیاق فراوون بازی رو شروع کرد اما همین که خواست به سمت دایی بپره سرش به سقف اپن میخوره و اذیت میشه... ما  هم ناراحت بودیم و هم متعجب از اینکه چرا بازی همیشگی اونا این طوری شد... که دایی محسن گفت قد ملیکا بلند شده و دیگه نمیتونه این بازی رو انجام بده... با اندازه گیری های انجام شده متوجه شدیم قد ملیکا ...
15 مهر 1393

بدغذایی کاهش میابد..

خیلی از غذاها هستن که بچه ها بدون تست کردن و تنها با دیدن قیافه شون ؛ اونها رو نمیخورن .. این مشکل من با ملیکا هم هست و خیلی بده که اینهمه زحمت بکشی و مثلا قرمه سبزی بپزی و بچه ات فقط برنج و ماست بخوره از دوست عزیز و خوبم ؛ مامان شایلین عزیزم ؛ به خاطر ایده و فکر قشنگشون برای غذا خوردن بچه ها تشکر میکنم ... به پیشنهاد دوست خوبم اول بعضی از ظرفهای نشسته رو کفی میکردم و سپس غذا رو تو بشقابش میکشیدم و  برای شستن ظرفها  ملیکا رو صدا میکردم و به بهانه ی خستگی ازش خواهش میکردم که بیاد و ظرفها رو بشوره.. وای که قیافه ی ملیکادیدنی بود وقتی با غرور به سمت ظرفها میومد و با اشتیاق اونها رو میشست... منم از فرصت استفاده میکردم ...
12 شهريور 1393

قالب اختصاصی

خیلی وقت بود میخواستیم وبلاگ ملیکا قالب خاصی داشته باشه.. تا اینکه وقت کردم و سفارش وبلاگش رو به یک طراح قالب دادم و من و مجید جان هم اونو پسندیدیم بعد از دو سال و پنج ماه که از ایجاد  وبلاگ ملیکا میگذره ، شکل و شمایل وبلاگش با عکسهای دو و نیم سالگیش مزین شد... چند روز  پیش برای گلمون گٍل رس خریدیم تا  از  خمیر بازی با اون همه دردسرش که خیلی هم ضرر داره راحت بشیم و دخترمون بتونه خلاقیتش رو با گٍل شکوفا کنه... این هم خلاقیت دخترمون با امکاناتی که در اختیارش گذاشتیم خانمی این روزها به بازی های کامپیوتری هم علاقه پیدا کرده و بازی های ویندوز سون رو خوب بازی میکنه علاوه بر اینها میتونه از بین  پازل...
3 مهر 1392

تصمیم سرنوشت ساز و اولین توانایی خواندن

از مدتها پیش وقتی ملیکا خیلی کوچیک بود تصمیم گرفته بودیم تا باهاش بن بن بن کار کنیم و خوندن رو پیش از آغاز مدرسه به دخترمون یاد بدیم... اما با مشورتی که با دوستانمون که بعضا دبیر بودند انجام دادیم متوجه شدیم که این کار باعث میشه بچه به خاطر دانشی که داره مغرور میشه و سر کلاس به صحبتهای معلمش گوش نمیکنه... تا اینکه چند وقت پیش تو یکی از برنامه های تلوزیونی بچه های دو سه ساله ای رو معرفی میکردند که توانایی خوندن رو خیلی خوب فرا گرفته بودند به خودم گفتم : اگر روزی دخترمون پیش از شروع دبستان در جایی با دیدن این توانایی هم سن و سالهاش ، اعتماد به نفسش کم بشه ، مقصرش فقط و فقط خودم هستم... این شد که نمیدونم کی بود تو ده دوازده روز گذشته ک...
8 تير 1392

ورود ملیکا به دنیای فناوری اطلاعات....

دیروز که با ملیکا جون پشت رایانه نشسته بودیم فکر نمیکردم که به همین زودی بتونه کار کردن با ماوس رو یاد بگیر برای اجرای آهنگ های سی دی  چیه غذای حیوونا از انتشارات کوروش  باید روی عکس هر حیوونی کلیک میکردی و اون آهنگ اجرا میشد منم دلم میخواست خودت با انتخاب خودت این کار رو انجام بدی ، این شد که به شما گفتم عزیزم کافیه ماوس رو بذاری روی حیوون مورد نظرت و کلیک کنی اولش میگفتی مامانی نمیشه چرا  ، کمکم کن....اما چند دقیقه نشد که این توانایی رو کسب کردی و من و بابا مجید بیشتر از قبل بهت افتخار کردیم ... تازه امروز هم تونستی درگ کردن رو یاد بگیری ...و من هنوز خوشحالم.... خوشحالم چون دلم میخواد دخترم از همین الان با دنیای فن...
1 خرداد 1392
1