سلام بر زندگی
سلام به گل ناز زندگی من و مجید جان ...عشق مشترکمون ، ملیکا جونم
قربون شکلش برم الان یه دو ماهیه که مطلبی ازش ننوشتم و این رو بذارید به حساب پر مشغله شدنم دقیقا بعد از تولد خانم کوچولوی ما
تو این پست میخوام از عشقمون بنویسم و در پستای بعدی از عید و سال 1394 ملیکا جونم مطلب میذارم
گل دختری ما تا اواسط برج 12 پارسال تونست از یک تا صد رو به انگلیسی و فارسی بنویسه و بخونه ...
یکی از قشنگترین بازیهای ما هم اینه که روی تخته وایتبرد نیم متری که به همین خاطر براش هدیه خریدیم ، اعداد مختلفی رو مینویسیم و اون با خوشحالی و لذت میخونهعاشقتم مامانی
سعی میکنیم تو خونه انقدر با هم بازی کنیم که خلا نبود یه همبازی تو زندگی گل دختری مون احساس نشه ، اما کاملا در اشتباهیم ....این رو میشه به راحتی از حرفاش فهمید...ان شاالله از اول مهر با رفتن به مهد این خلا هم تا حدودی پر بشه
گلی خانم قصه ی ما ، از بعد تولدش به کارهای هنری که با هم انجام میدیم خیلی علاقه نشونه میده ، منم سعی میکنم کارهایی رو که میتونه انجام بده رو بهش بدم تا هم به من کمک کنه و هم خودش اعتماد به نفسش بیشتر بشه
تو عکس پایین تل ملیکا رو من و ملی جونم با هم درستش کردیم
این دو تا عکس مربوط میشه به استقبال از زندایی سما از مکه که اواسط برج 11 بود
ریارتت قبول باشه سما جونم
گل ما بعد از تولدش به نقاشی با آبرنگ هم علاقمند شده ، اینم یکی دیگه از ژستای ملیکا جان
الانم ملیکا جونم بیدار شده و تا چشماش رو باز کرده میگه : مامان یادته داشتیم میخوابیدم قول دادی فردا بریم پارک....منم به همین مقدار نوشتن بسنده میکنم و مابقی عکسهای سال 94 رو در اسرع وقت در پست جدید میذارم و آماده میشیم برای رفتن به پارک
پ ن : دوستای گلم بابت اینهمه مهربونیتون ممنونم ...ان شاالله سال خوبی داشته باشی