آخر هفته ای که گذشت
پنجشنبه شب هفته قبل ، آخر شب به اتفاق خونواده پدری ملیکا جون ، به باغ رفتیم .. همه به قصد خوابیدن اومده بودند ولی ما برای اینکه ملیکا جون رو خوشحال کنیم رفته بودیم و برای خواب برگشتیم خونه فردا صبح ؛ زودتر از همیشه بیدار شدیم تا نظاره گر تیغ کشیدن آفتاب در باغ باشیم.. طبق معمول ملیکا جونم چوبی رو در دست داره قربونت برم عزیزم با اون ژستای خوشگلت این عکسای خوشگل رو وقتی با بابایی و شما به پیاده روی اطراف باغ رفتیم گرفتیم لطفا برای دیدن بقیه عکسها و مطالب به ادامه ی مطالب تشریف ببرید... برگای پاییزی با رنگهای جذابشون منظره های زیبایی خلق کرده بودند ....خدایا شکرت اینهم ملیکای...