حباب بازی در کوهسارکنده..
جمعه ی هفته ی قبل برای بار چندم تو این ماه به کوهسارکنده رفتیم ...
این بار هوا کمی گرمتر بود ، توی این روزها که توی اکثر استانهای کشورمون برف باریده بود این هوا خیلی دلچسب بود ، البته کنار آتیش گرم
ملیکا تو این هوا هوس حباب بازی کرده بود ...
بازی با آتیش و جمع کردن هیزم هم خیلی برات جالبه ، البته من و بابایی خیلی هوات رو داریم
عزیز دلم ، این روزها که به مهد میری بیشتر دلواپست میشم..هر لحظه به این فکر میکنم که داری چی کار میکنی ...
از مهد که میای کلی چیز داری که با ذوق و شوق برامون تعریف میکنی ...
امروز که جلسه دوم بود ، تونستی شعری رو که روز اول مربی تون یادتون داده بود رو برامون بخونی ، کلی من و بابایی ذوق کردیم..
مداد
مدادم و مدادم این روزا خیلی شادم
چونکه میخوام با دوستان برم به کودکستان
تراش میاد کنارم خیلی دوستش میدارم
انگار با من داداشه سرم رو میتراشه
پ ن: این عکس از قلم افتاده بود...