ملیکا جانملیکا جان، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره
زندگی مشترک من وبابازندگی مشترک من وبابا، تا این لحظه: 17 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

ملیکا جون ، قشنگترین هدیه ی خدا

اولین تجربه ی مهد کودک

1392/10/19 12:52
نویسنده : مامان منصوره
724 بازدید
اشتراک گذاری

خیلی خیلی دلم میخواست ملیکا بره مهد ...اما فکر میکردم براش زوده و نتونه دوری من رو تحمل کنه..

امروز برای اولین بار ملیکا رو به مهد بردم ..از شب قبل از یکی از دوستان که دخترش تو همون مهد بود در مورد وسایل مورد نیاز پرسیدم و اونها رو تهیه کردم

ملیکا با وجود خوشحالی از این موضوع میگفت:مامانی تو هم همراه من بیا...

شب هم که داشت میخوابید به من گفت :مامانی یادت نره منو بیدار کنی ؟

ساعت  8و نیم بودیم مهد ..خانم مدیر گفتند از امروز نمیشه بیاید ، از شنبه شروع کنید....منم که خیلی دلم به حال ملیکا میسوخت (بچه ام با هزار امید و آرزو کوله ی پر از لگو و مداد رنگی و دفتر نقاشی و تغذیه اش رو آورده بود)گفتم راستش رو بخواید من شنبه تا سه شنبه نیستم و میخواستم امروز که هستم به صورت آزمایشی بیام و ببینم وضعیت چطوریه؟

خلاصه اینکه خانم مدیر قبول کرد و ملیکا جون رفت سر کلاس

این عکس مربوط میشه به پنج  دقیقه ی اول حضور ملیکا در مهد ، خیلی اخت نشده بود..

مهد شادمانه

چون روز اول بود فقط 2 ساعت موند و بعدش با هم اومدیم خونه

ملیکا خیلی شاد و سر حال بود، میگفت میخوان ما رو شهر بازی ببرن ...

احساس کردم روحیه اش بهتر شده

علت اصلی این تصمیم این بود که دخترمون هیچ همبازی پایه ای نداره و نیاز به دوست  رو  در اون احساس میکنیم...از مولاویو و مشین دری مار (دوستان خیالیش) به راحتی میشه این رو فهمید


شبها وقتی میخواد بخوابه براش کتاب داستان میخونم ، اما دو شبه حول و حوش ساعت 4 بیدار میشه و میگه دوباره براش کتاب بخونم...نگراننگراننگران

پریشب ...ساعت 4 صبح بیدار شد و گفت گرسنمه با خودخواهی هر چه تمامتر گفتم مامانی بخواب من خواب دارم...خمیازهبعد از چند ثانیه گفتید پس سه تا کتاب بیار واسم بخون..

گفتم بخواب من خواب دارمخمیازه

اما اینبار گریه کردی و با تمام توانت از من خواستی تا برات سه تا کتاب بخونم...حالا چرا سه تامتفکر

بالاجبار بیدار شدم و برای پادشاه مون کتاب خوندم

خوشحالم که کتاب خوندن رو دوست داره .. اما تو رو خدا به فکر منم باش مامانی...4 صبحمتفکر

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (10)

خاله مبينا
18 دی 92 19:45
سلام عزیزم انگار بقیه هم هم سن هستن با ملیکا.........خیلی دوست دارم بعد امتحانام یه روز ببرمش مهد انشاالله 6روز دیگه....... ب]
مامان منصوره
پاسخ
سلام مبینا جونم آره نشد که بپرسم ولی فکر کنم تقریبا هم سنن مرسی گلم بردن رو خودم میبرمش چون صبحه و وقت دارم ببرمش ، واسه برگردوندنش شاید بعضی روزها مزاحمتون بشم انشاالله بقیه ی امتحاناتت رو هم به خوبی میدی آبجی گلم
زینبی
18 دی 92 22:46
خوش به حال ملیکا جون. منم یاد مهدم افتادم ، چه بازیایی چه دوستای گلی داشتم. ایشالله که از مهد خوشش بیاد و مرتب بره. گلم واسه فردا عصرمم دعا کن.
مامان منصوره
پاسخ
آره واقعا دوران قشنگیه زینب جون خدا کنه...مرسی از دعای خوبت انشاالله فردا بعد از ظهر هم امتحانت رو خوب خوب میدی گلم
عمو اصغر....
19 دی 92 13:53
ایشالله موفق باشی عمو جوووووون
مامان منصوره
پاسخ
مرسی عموجون
زینبی
20 دی 92 0:37
منصوره جونم. ممنون از دعای خوبت.
مامان منصوره
پاسخ
خواهش میکنم آبجی گلم
مامی مهتا
21 دی 92 9:45
مبارک باشه عزیزم ....خانومی شدی برای خوئت ...منصوره جون مهد رفتن برای بچه ها خیلی خوبه مخصوصا اگر به موقع و در سن مناسبش باشه ....من که خیلی از مهد رفتن مهتا راضی هستم خیلی اجتماعی شده .... دوشتتون دارم
مامان منصوره
پاسخ
مرسی گلم ممنونیم از دلگرمیتون آره بیشترین خاصیت مهد همین اجتماعی شدنشونه ما هم خیلی دوستتون داریم دوست جون
مریم مامان پرنیا
22 دی 92 4:21
سلام منصوره جون....دیگه وقتش بود ملیکا جون بره مهد ...به خاطر روحیه خودشم خیلی کار خوبی کردی ...هر چند مادرا همیشه دل نگرون میشن ولی مادر دیگه ،چه میشه کرد....ملیکا جونم حال داره ها 4 صبح....طفلی مامانش
مامان منصوره
پاسخ
آره خیلی تاثیرات مثبتی تو زندگیش گذاشته آره والله ،4 صبح کتابها رو 8 خط در میون میخوندم....
مامان شایلین جون
22 دی 92 11:29
ای جونم آفرین مامانی کار خوبی کردی. دختر گلت باهوشه و بعد این تحولات خوبی در انتظارتونه. ملیکا جونم خوشحالم که مهد رو به خوبی پذیرفتی عزیزم. ایشالا همیشه سلامت باشی گلم.
مامان منصوره
پاسخ
انشاالله ممنون از دلگرمیتون گلم
مامي كيانا
24 دی 92 8:53
چه خوب ك ميكا جون مهد ميره خيلي كار خوبي كردي اينطوري هم دوستهاي زيادي پيدا ميكنه هم به معلوماتش اضافه ميشم من كه خيلي راضيم اميدوارم زود زود اخت شه
مامان منصوره
پاسخ
مرسی از دلگرمیتون خدا رو شکر این چند روزه اصلا احساس دلتنگی نکرده و احساس میکنم بعضی از اخلاقهاش در حال پیشرفته
مامان رها
4 بهمن 92 19:39
ملیکا جان تولدت مبارک عزیزم.بهترینها رو برات آرزو میکنم.به مامان و بابای مهربونتم این روز رو تبریک میگم
مامان منصوره
پاسخ
مرسی عزیزم که به یاد ما بودید بابت آرزوی خوبتون ممنونیم