از گوشه و کنار
از شب یلدا چیزی ننوشته بودم ، امسال هم مثل هر سال شب یلدا رو به خونه ی مادر جون و عزیز رفتیم ، نذاشتید ازتون عکس خوبی بگیرم ، ولی خیلی بهتون خوش گذشت و حسابی خوردی...
بیشتر از کیک یزدی هایی که جدیدا براتون درست میکنم میخوردی و تا قبل از شام که خونه ی مادر جون بودیم ، 4 5 تایی نوش جان شد
مادر جون به صورت سنتی و خیلی زیبا کرسی پهن کرده بود و برای گرم کردنش از منقل کبابی که برای شام درست کرده بودند استفاده کرد....
تجربه ی نشستن زیر کرسی خیلی خوب بود ، انگار تو این سرمای سخت 4 ستون بدنت گرم میشه
یکی دو ماه پیش از کتابخونه ی پیش خونمون یک کتاب خیلی خیلی خوب برای ملیکا جون گرفتم که تا همین چند روز پیش مدام تمدید ش میکردم ، اما خدا رو شکر تموم شد ...
ملیکا عاشقش شده بود و هر شب وقت خواب یک ده صفحه ای ازش رو میخوندم
کتاب فرهنگ فارسی خردسال که کلمات و عبارات فارسی رو آموزش میداد
عکسش رو هم میذارم که دوستای خوبم برای بچه هاشون بگیرند و بخونند...
از دختر گلمون همین رو مینویسم که تو این هفته خیلی خیلی مرتب و منظم شده ، تا متوجه میشه مهمون میخواد بیاد خونمون همه ی اسباب بازی هاش رو به شیوه ی خودش تو اتاق اسباب بازی هاش میچینه ...خطی و پشت هم روی زمین
و اینکه عاشق مهمونه ...دیروز صبح که از خواب بیدار شد طبق معمول که میرفت سر کشوی گیره مو و تلهاش ، سر صبحی یک خونه تکونی جانانه به کشو ی مورد نظر داد ...اولش همه ی وسیله ها رو به صورت دسته بندی یک گوشه ی اتاق چید ، بعدش چیزهای به قول خودش بیخودی رو گوشه ی اتاق انداخت و دوباره همهی دسته بندی ها رو تو کشوش گذاشت
از الان باید به فکر یک تولد سه نفره باشم ، بسکه این بچه راه رفت به من گفت : مامانی پارسال تولد کفش دوزکی گرفتیم امسال چی طوری بگیریم؟؟؟؟