خواب های طلایی
بعضی شب ها خواب های جالبی میبینی که به محض بیدار شدن برامون تعریف میکنی گلم...
دیشب یک خواب جالب دیدید که وقتی تعریف میکردی خیلی خوشحال بودی :
یک اسب تو قاب پنجره ی اتاقمون که رنگش مشکی بود ...
حدودا یک هفته ی پیش خواب دیده بودید که ما روی سکو خوابیدیم و از دستشویی یک زن میخواست بیاد شما رو بترسونه....
هر وقت میرفتید روی سکو میگفتید ، مامانی دیگه زنه نمیاد من رو بترسونه؟؟؟
کلا شب تا صبح مثل پرگار عمل میکنید و یک دایره ی بزرگ به شعاع رختخوابت میزنی...
دیشب موهای گیسو طلا (عروسک محبوبت) رو بافتی و کلی برات آهنگ خوند ، شما هم خواستید تا گیسو طلا پیشتون بخوابه ....یک ساعت بعد از خوابیدنتون گیسو رو گذاشتم کنار تا یک وقت مزاحم غلط زدنت نشه...
صبح با این صحنه مواجه شدم....دخترمون به فاصله دو متر از رختخوابش کنار گیسوطلاش خوابیده بود...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی