ملیکا جانملیکا جان، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره
زندگی مشترک من وبابازندگی مشترک من وبابا، تا این لحظه: 17 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

ملیکا جون ، قشنگترین هدیه ی خدا

گل همیشه بهارم

1392/3/21 2:47
نویسنده : مامان منصوره
780 بازدید
اشتراک گذاری

قشنگم روزهایی که میگذره روزهای عمریه که دیگه برنمیگرده و ثانیه هاش طلاست...

دیروز عصر سه تایی به جایی رفتیم که خیلی دوستش داری  "پارک جنگلی مهربان رود"

ملیکا

خیلی دوست داری پاهای کوچولوت رو تو آب رودخونه بذاری و خنک بشی و با تاب و سرسره ی پارک بازی کنی..


 

 پری روز که با هم تنها بودیم و حوصله ات سر رفته بود چیزی گفتی که  هنوز تو فکرشم...

گفتید: مادرشوهرت کی میاد اینجا...؟تعجب

خیلی کم میشد از کلمه ی مادر شوهر استفاده کنم ، چون همیشه عزیز فهیما رو مادر جون یا مامان یا عزیز صدا میکردم...

پیش خودم گفتم حتما از یکی شنیده و همینطوری این کلمه رو استفاده کرد

برای اینکه مطمئن بشم پرسیدم: مامانی مادر شوهر من کیه؟؟؟

نه گذاشتی و نه برداشتی گفتید: عزیز فهیما دیگه


الان ساعت یک و ربع بامداده

وقتی خواستم بخوابونمت مثل همیشه به حرفات گوش میکردم ، حرفهایی که بیشتر به دوستای خیالیت مربوط میشد.

میگفتید : مولاویو هپ پیما سوار شد خوب ...

وسط حرفت پریدم و گفتم  هواپیما چیه مامانی؟

گفتید : همونیکه عمو مهران سوار شد.....

یادم اومد که یک بار عمو مهران(شوهر عمه مائده) در مورد سفرش با هواپیما چیزی گفته بود.

چیزی که فکرم رو  در گیر خودش کرد اینه که گاهی وقتها بچه ها به چیزهایی که میشنوند انقدر دقت میکنند که  از توی اون کلمات بزرگ میشن ...


عاشق  لگو هات هستی و  مدام چیزهای بامزه درست میکنی...

این که تو این عکس تو دستای نازته ، به قول خودت برج گله ، یعنی برج قلعه هست..

راستی ملیکا جون هنوز خوب نمیتونه حرف ق رو تلفظ کنه

برج گله

اینم که گفتید ساعته..

ساعت

و این هم پنکه..

پنکه


 از خلاقیتت هر چی بنویسم کمه...با این گیره های لباس بیچاره هر جور تونستی بازی کردی ، اینم آخرین ورژنشه...

گیره ی لباس بیچارهگیره ی لباس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

ツ ستایش مهربون ✿ ستایش خوش زبون ツ
21 خرداد 92 10:44
وووای چه ناز شدی تو خاله قربون موهای طلایی و بلندت برم خییلی خوشکل شدی ها شکل مامانت شدی اسپند بگیر برای دخترم منصوره جون


مرسی خاله جوووووووووووونم
شما هم ستایش جون گلم رو ببوسید
مامان فتانه
21 خرداد 92 11:43
سلام اره ما ساروی هستیم چطور؟شما هم ؟


خوشحال شدم از اینکه تقریبا نزدیک هستیم
نه ما بهشهری هستیم
مریم مامان پرنیا
21 خرداد 92 11:45
مادر شوهرت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خیلی جالب بود واسم...واقعا" اینه که گاهی وقتها بچه ها به چیزهایی که میشنوند انقدر دقت میکنند که از توی اون کلمات بزرگ میشن ..........حقیقت داره ...مثل ملی جون....عکساتم خیلی نازنبه خصوص موهای خوشکلت


واقعا
مرسی خاله جونم
مامان فتانه
21 خرداد 92 11:45
ای جان افرین به این دخملی...چه نازی تو خانمی


مرسی خاله جون فتانه
سمیرا مامان پرنیان
21 خرداد 92 12:50
عزیز دلم خلاق کوچولوی هنرمند


محمد جان نفس مامان و بابا
21 خرداد 92 13:47
سلام خانمی
دختر نازت رو از طرف من ببوس.شیرین کاریهاش خیلی بامزه اس . محمد من هم کلی شیطون شده و کارهاش جالبه. خدا به هر دو تامون قوت نیرو بده


مرسی خاله جونم
خدا محمد جون رو واستون حفظ کنه
زینبی
21 خرداد 92 20:39
دیر وقت نبودی عزیزم.
وای که ماشالله چه خانمی شدی.
ایشالله همیشه به گردش و تفریح باشی و شاهد پیشرفتا باشیم عزیزم.


دیر وقت چه ساعتی بود زینب جان؟
خانمی از خودتونه خاله جونم
مرسی گلم
باران
22 خرداد 92 0:01
الههههههههههههههههههههههی من فدااااای میلیکا جون بشم هزار ماشالله خواهش میکنم براش اسفند دود کن
فرشت ست این خانم کوچولو
دوست عزیزم آپ بی نظیری بود


مرسییییییییییییییی خاله جونم
خیلی لطف دارید عزیزم
ماماني اميرعلي جون
22 خرداد 92 11:02
الهي فداي دخمل باهوش بشم من
اي جووووونم مردم از خنده مادر شوهر!!!
واقعا اين بچه ها گاهي اوقات حرفايي ميزنن كه بزرگترها توش ميمونن



خدا نکنه خاله جون فاطمه
واقعااااااااااااااا
مامان بهراد
22 خرداد 92 15:54
واای...هزارماشاالله به تو دختر ناز وبلا..خدا براتون نگه اش دار...یه عالمه بوس از طرف بهراد


مرسی خاله جونم
خدا برای شما هم آقا بهراد رو نگهداره گلم
زینبی
22 خرداد 92 20:34
عزیزم لطف داری.
منصوره جون منظورم چند روزی بود که نمیومدی آپ کنی


آهان نگرفته بودم
منتظر بودم تا عکسهای آتلیه اش آماده بشه
اما وقتی فهمیدم طول میکشه خودم دست به کار شدم و چند تا عکس آماده کردم عزیزم
مامان ملیکا کوچولو
22 خرداد 92 22:24
ماشاالله به این گل دختر خوشگلم.ماشااللهمامانیش یه چشم نظر بینداز گردنش.


مرسی خاله جون
عزیزم چرا آدرستون رو نمیگذارید
ما هم دوست داریم بیایم وبتون..........
آنوشا کوچولو
23 خرداد 92 23:47
خدااااااااااااااااااااااااااا خیلی عزیزی خدا حفظت کنه خاله


مرسی خاله جووووووووووونم
مامان ویانا
25 خرداد 92 14:55
عزیزم په با مزه است خیلی دوست دارم


مرسی خاله جوووووونم
مامی مهتا
28 خرداد 92 16:18
جووووونم به این خانوم گل .... فدااات


مرسی عزیزم
ما منتظر آپ شما هستیم
خاله ملیکا جون
5 تیر 92 1:51
واااااای هزار ماشاالله چشای دخترتون خیلی قشنگه خدایی


مرسی خاله جون