یک روز زیبا
دیروز به باغ رفتیم ، هوا پس از این سرمای زمستانه در بهار ، دلچسب تر شده بود...
ملیکا جان عاشق چیدن آلوچه از درختهای آلوچه ی باغه ، از پوست کردن باقلا هم خیلی لذت میبره ولی از خوردنشون نه ، اما بابایی عاشق باقلا سبزه و من که از هیچ کدوم خوشم نمیاد....
از باغ اکالیپتوس که بابایی ۶ سال پیش درختهاش رو کاشت هم خیلی خوشش میومد ،اما وقتی با بابایی و داداشی ها به اونجا رفته بود تیغی به پاش میخوره و دیگه دلش نمیخواد قدم بزنه و با اصرار بغل بابایی میمونه...
این روزها تفریحات کوچیک میچسبه اما خیلی دلمون میخواد هوا که بهتر شد ملیکا جون رو پابوس امام رضا ببریم...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی