ملیکا جانملیکا جان، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره
زندگی مشترک من وبابازندگی مشترک من وبابا، تا این لحظه: 17 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره

ملیکا جون ، قشنگترین هدیه ی خدا

گردشی در شهر

1391/1/31 4:19
نویسنده : مامان منصوره
901 بازدید
اشتراک گذاری

امشب برای تغییر روحیه عزیز جون ملیکا (مادرم) که تقریبا دو هفته است مادرش رو از دست داده با خاله فاطمه و خاله مبینا تصمیم گرفتیم پیاده روی کنیم .

ملیکا جون دست عزیز و خاله مبینا رو گرفته بود و خیلی خوشحال بود که میتونست پا به پای ما بیاد...

وقتی ملیکا مادرم رو صدا میزنه و میگه ازز(عزیز) مامانم از شادی تو پوست خودش نمیگنجه، و ما از شادی مادرمون شاد میشیم..

روزهای اولی که مادربزرگمون مرد ، با دیدن غصه ی مادرمون فکر میکردیم دیگه زندگی روی خوشی نداره ولی حالا بعد 16 روز خدا رو شکر میکنیم که چهره ی شاد مادرمون رو میبینیم....

ملیکا کلمات جدیدی میگه : وقتی دنبال کسی یا چیزی میگرده میگه نی(نیست) کجا یا جا(کجاست)..

وقتی تلفن رو میگیره و صحبت میکنه هم میگه کجا یا بل (بله) یا گاهی اوقات الو رو میگه...

امشب وقتی داشت با تلفن صحبت میکرد عمو اصغر(شوهر خاله مبینا) شنید که واضح میگفت: بیا خونه

فداش بشم انشاالله به زودی میخواد حرف بیاد...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان سوگل
1 اردیبهشت 91 16:09
ممنونم عزیزم که مطالبم رو میخونید و نظر میدید
امیدوارم بتونیم دوستای خوبی باشیم.........