دخترم راه میره.....
عزیز دلم امروز که مامانی به دانشگاه رفته بود شما خونه عزیز فهیما بودید .
وقتی آمدم بعد از نیم ساعت دیدم دو سه قدم با خوشحالی برداشتی...
عزیز فهیما میگفت:امروز چند بار این حرکت رو انجام دادی ،خیلی خوشحال شدم...
حیف که دوربین همراهم نبود عزیزم...
بابایی هم اولین باری بود که میدید شما دارید راه میرید و خیلی خیلی خوشحال شد..
از حالا باید بیشتر مواظب دختر گلم باشم..
تازه دیروز که خونه مامانم بودیم ، پله های راهرو رو تند تند بالا رفتی..
منم هواتو داشتم که مبادا زمین بخوری گلم..
خلاصه اینکه مامان و بابا از پیشرفتهای دختر گلشون حسابی خوشحالن.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی