روزهای برفی..
سلام به روی ماه تک عروسک زندگیمون ، گیسو طلای مامانی
سلام به همه ی دوستای وبلاگیمون که نزدیک سه ساله باعث دلگرمی ما و رونق وبلاگ ملیکا شدند.
هنوز باورم نمیشه که سه سالت تموم شده و پا به روزهای چهارمین سال از زندگیت گذاشتی...
با اینکه هفته ای دو ، سه روز به مهد کودک میری ،تغییرات اخیرت به خاطر ورودت به مهد کودک خیلی چشمگیره که باعث شیرینتر شدنت شده ، بعضی وقتها هم دردسر
از این روزهای سرد زمستونی مینویسم ، این روزها شاهد سرمای بی سابقه ای تو شهر و استانمون هستیم ..
انقدر هوا سرده که شبها مجبوریم اتاق حال رو ترک بگیم و به اتاق خواب پناه ببریم...
صبح روز دوشنبه یعنی دیروز تمام شیر آب های خونه یخ زده بود...
شانس آوردم یکم آب تو چایساز بود وگرنه بچم از تشنگی تلف میشد
با امروز سه روزه که مدرسه ها و مهدها تعطیله...
خلاصه اینکه آدم برفی درست کردن تو این هوا خیلی میچسبه..
چند روز پیش شکوفه جون همسایه مون ما رو صدا کرد تا تو حیاط خونشون آدم برفی درست کنیم..من و ملیکا هم تند تند لباسهامون رو پوشیدیم و رفتیم..
تزییناتش رو من کار کردم بقیه زحمتهاش به عهده ی شکوفه جون بود ..
از راست فاطمه جون دختر شکوفه جان، ملیکای مامان و فاطمه سادات از همسایه هامون
ملیکا جون تا الا آدم برفی ندیده بود...با هر تیکه درست شدن اجزای آدم برفی شور و شوقش بیشتر میشد..
بعد از ظهر هم دوست بابایی ما رو به باغشون دعوت کرد و یک استکان چای داغ تو اون هوای سرد
و آلاچیق زیبا خیلی چسبید..
این روزها درگیر خونه تکونی زود هنگامم ، چون نیمه ی اول اسفند ماه جشن عروسی تک برادر عزیزم ،تک دایی ملیکا جونمه ..اینه که انگار بچم هم فهمیده و از من تقاضای شیشه شور و یک دستمال برای تمیز کردن میز آرایشش کرده بود
گل نازم بیشتر شیشه شور رو خالی کرده بود