ملیکا جانملیکا جان، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره
زندگی مشترک من وبابازندگی مشترک من وبابا، تا این لحظه: 17 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

ملیکا جون ، قشنگترین هدیه ی خدا

بابا جون مهربون

1392/8/18 19:30
نویسنده : مامان منصوره
1,261 بازدید
اشتراک گذاری

پنجشنبه صبح بابایی ما رو به پارک ملت بهشهر برد و ملیکا که خیلی وقت بود به خاطر سردی هوا به پارک نرفته بود رو خوشحال کرد

گل ما

عزیز دل

نازنینم

سورپرایز بعدی بابایی برای آخر هفته این بود که وقتی ناهار پختم بابایی پیشنهاد داد که ناهارمون رو کنار دریا بخوریم...

ملیکا که چشماش برق میزد طبق عادت همیشگی اش (دخترمون عادت داره حرفهای مهمش رو در گوشی میگه) گفت : مامانی یه چیزی تو گوشت بگم...بابایی امروز چقدر مهربون شده ما رو دریا میبره...

 نفسم

دریا برای آخر هفته خیلی آرام ، خلوت  و دنج بود .....یکی دو خونواده ی دیگه روی سکوها نشسته بودند...

 ماهم

پارک ساحلی دریا برای ملیکا جون تجربه ی تازه ای بود که خیلی خوشحالش میکرد..اگر چه به غیر از تابش از وسایل دیگه اش به دلیل بی کیفیتی نتونست استفاده کنه...

 گلم

 این هم آخرین ورژن از نقاشی پیکاسوی ماست که بعد از آمدنم  از آموزشگاه پیش دختر نازم برام کشید....

نقاشی

وقتی داشت دهنش رو آبی میکرد خیلی باهاش صحبت کردم که مامانی دهن هیچ کی آبی نیست...اما شما میگفتید که آبی باشه..

در مورد اون چیزهایی که شیبه خورشیده اشتباه برداشت نکنید اونها چیزی نیستند به جز   گل آفتابگردون

 

پسندها (1)

نظرات (12)

لی لا
18 آبان 92 20:18
خوشگل هنرمند


مرسی خاله جون
مامان ایسان
18 آبان 92 23:46
ممنونم مامان آیسان جان

مامی مهتا
19 آبان 92 9:41
ملی بانو عاشق اون خنده های شیرینتم ....
خوشگل خانوم ...خیلی خیلی نقاشیت قشنگه


مرسی خاله جوووووووووونم
چشماتون قشنگ میبینه گلم
زینبی
19 آبان 92 11:30
ایول بابایی. ایول پارک . ایول لب دریا . ایول به ناهار خوشمزه مامانی. ایول نقاشی .
ایول همه چییییییییییی.
منصوره جون خوش به حالتون. عاشق دریام اما اینجا جز کویر چیزی نیست.



مرسی از مهربونیت
انشاالله شما بیاین شمال با هم میریم گلم
زینبی
19 آبان 92 23:18
عزیزم حواسم نبود خصوصیش کنم تو حواست باشه تایید نکنی.
مامي كيانا
20 آبان 92 9:05
اي جان چه آخر هفته خوبي
حسابي لذت برد ملي بانو

امان از بي كيفيتي وسايل بازي توي پاركها
واي از سرسره هاش نگو كه اينقدر شيب شون تنده ويا زنگ زده و ه لبه هاي تيز دارن
من هم خيلي كفرم درمياد وقتي اين وسايلو ميبينم ولي كيانا گاهي اوقات ول كن هم نيست و با تمام خطر بايد سوار شه

آره خیلی خوب بود خدا رو شکر
واقعا ...امان از دست این وروجکهامون...
بهاره مامان الینا
20 آبان 92 10:50
عزیزم واقعاً این نقاشی رو خودش کشده واقعـــــــــــــــــاً آفرین به نظرتون منهم دخترم رو که 2 سال و 6 ماهشه کلاس نقاشی ببرم یاد میگره؟ بله خودشون کشیدند.. گلم ملیکا تو کلاس نقاشی فقط یک ساعت دوام آورد و بعدش زد زیر گریه دیگه هم نذاشت که ببریمش ... این خانمی ترس از کشیدن داشت والا ما خیلی باهاش کار کرده بودیم ، که یکهو نشون داد همه رو یاد گرفته بوده.. اگر بتونید با تشویق کردن اعتماد به نفسش رو زیاد کنید عالی میشه... اصلا از نقاشی ای که کشید انتقاد نکن و فقط تشویقش کن حتی اگه فقط خط خطی میکنه...
مامان شایلین جون
20 آبان 92 11:37
جانممممممممممماول هزار ماشالا به خوشگلی نازگل خانم بعد هم آفرییییییییییییییییییییییییین چه نقاشی زیبایی کشیده افرین عزیزم آفریندست بابای مهربونش هم درد نکنه با این سورپرایزای قشنگشمامانی از طرف ما ببوسیدش مرسی خاله جونی ممنونیم از محبتتون
مهسا مامان نورا
20 آبان 92 16:58
ای جااااااااااااااااان دست بابایی درد نکنه خوش باشید و به گردش همیشه . فدای اون تیپت ناناس نقاشیتم 20 مثل خودت.
مامان منصوره
پاسخ
مرسی خاله جونی خودتونم بیستید عزیزم
✽ ستایـــِش فرشتـــه اـے از بِهشت ✽
20 آبان 92 18:17
به بهههههههههه خواهر جونی خودم قربون ملیکا برم چه خانوم شده چه بابای مهربونی چقدر سوپرایزتون کردن چه ذوقی هم کرده عروسک ِ قشنگم چه نقاشی خوشکلی نمیدونم چرا منصوره جون ستایش هم همه رنگها رو آبی میبینه
مامان منصوره
پاسخ
قربونت برم گلم خیلی اون روز شاد شده بود دخترمون مرسی خاله جون...کلا آبی رنگ پسند خیلی از بچه هاست
مریم مامان پرنیا
21 آبان 92 3:50
آخه نازی ، به ملی جون با ذوق و هنرمند..... و آفرین به بابای مهربونشش
مامان منصوره
پاسخ
مرسی گلم
حسام وحسنا
21 آبان 92 20:29
سلام افرییییین با این نقاشی قشنگی که کشیدی وخوش به حالت که رفتی دریا من هم هوس کردم
مامان منصوره
پاسخ
سلام ممنونم خاله جونم انشاالله قسمت بشه