شکوفایی استعداد ها
یک غیبت بی سابقه ، طولانی و خیلی سخت به خاطر قطعی اینترنت ، مشکلات سیستم و لپ تاپ و کلی اتفاقات پشت سر هم دیگه باعث شد آپ نشیم ...
از همه ی دوستان گلمون که تو این مدت بهمون سر می زدند و ما رو فراموش نکردند تشکر میکنم..
انقدر نظر تایید نشده دارم که باید آخر هفته ام رو بذارم برای تاییدشون ، به زودی به همه تون سر میزنیم دوستای خوبم
خیلی وقت پیش ملیکا رنگ آمیزی هاش خوب بود ، اما هیچ وقت به جز خط خطی کردن دفتر هاش نقاشی نمیکشید ، یعنی اون اعتماد به نفس رو نداشت ، چون هر بار به من یا بابایی میگفت من بلد نیستم شما بکشید
پنجشنبه 11 /7 تصمیم گرفتم ملیکا رو به آموزشگاه نقاشی بفرستم تا حداقل دست به قلم شدن رو از مربی یا بچه های آموزشگاه یاد بگیره ...به علت مشغله نتونستم با ملیکا برم و بابایی مهربون دخترمون رو برد کلاس..، بعد از یک و نیم ساعت مربی آموزشگاه با بابایی تماس میگیره و میگه که ملیکا داره گریه میکنه...
بابایی که ملیکا رو خونه آورد ازش پرسیدم چرا گریه کردی مامانی؟
با بغض فراووووووون و لبان برگشته گفتید : تو رو میخواستم
چند روزی از این جریان گذشت تا شب 15 ام مهر که داشتم کتابی مطالعه میکردم ، ملیکا خواست تا با مداد روی کتاب بنویسه که پیشنهاد کردم تو دفترنقاشی که جدیدا با بابایی تو نمایشگاه پاییزه براش خریدیم نقاشی کنه...ملیکا هم استقبال کرد...
وقتی مداد و دفتر نقاشی رو در اختیارش قرار دادم فکر میکردم الان کل دفتر سفید رو خط خطی میکنه...اما در عین ناباوری یک سر ، چشم ها ، دماغ ، دهن ، مو و حتی کلاه و گوشهاش رو در جای مناسب خودش کشید ....
خیلی تشویقش کردیم که جواب داد و دوباره نقاشی های جدیدتری کشید...
بعضی از نقاشی ها رو هنوز باورم نمیشه که خودش کشیده باشه....
این اولین نقاشی ای بود که کشیدی...
این هم یکی دیگه..
این همونیه که اگه با چشمای خودم نمیدیدم اصلا باور نمیکردم که خودش کشیده باشه..
توضیحاتی که در مورد بعضی از نقاشی ها میداد واقعا حیرت بر انگیز بود...مثلا تو نقاشی پایین در مورد خطی رو که بین دو ابرو کشیده بود میگفت : این خط عصبانیه و به نقل دیگه خط ناراحتیه...، وقتی عصبانی میشه این خط هست
وقتی دریا رو با خطوط موازی زیر صفحه میکشیدی یا خورشید رو با خطوط دورش که میگفتی اینا تاشه..یا وقتی کوه ها رو با زیگزاگهایی بالای صفحه میکشدی ، فهمیدم که بزرگتر شدی گلم...
تازه این چند روزه میتونی پازل نه تایی رو هم حل کنید عزیزم..
چون اینترنت نداشتیم نتونستم بیام و بگم دختر گلم روزت مبارک باشه عزیزم
اعتراف میکنم که فراموش کرده بودم این روز رو و وقتیکه مامان و بابای عزیزم به خونمون اومدند و به ملیکا هدیه ی نقدی دادند تازه فهمیدم که روز کودکه....
ملیکا عاشق برنامه های گوشیمه و هر چند روز یکبار برنامه ی جدیدی نصب میکنم که با استقبال زیاد گلم رو به رو میشه...
یکی از این برنامه ها که جنبه آموزشی داره ، آموزش زبان انگلیسی با صدا و تصویره..
این برنامه ی جالب تمام چیزهای اطرافمون رو دسته بندی کرده و برای تمرکز بیشتر ملیکا هروقت که به این برنامه وارد میشد فقط به یک دسته هدایتش میکردم...
دسته ی اولی که تمرین کردیم ، اعضای بدن بود...اولش فکر میکردم که براش زوده چون هر وقت که ازش میپرسیدم جوابم رو نمیداد یا حرف رو عوض میکرد...تا چند روز پیش که خاله مبینا ازشون پرسید اکثرش رو جواب داد...
حالا دخترمون یاد گرفته که چشم ، دماغ ، لب ، مو ، دست ، پا ، انگشت ، دندون و سر به انگلیسی چی میشه...و به خوبی تلفظشون میکنه...
پریشب خاله مبینا با من تماس گرفت و گفت که فیلم خوندن سوره ی کوثر از ملیکا جون تو شبکه ی آی فیلم پخش شده ....
کسی که فیلم رو بدون اجازه ی ما برای این شبکه فرستاد از استان لرستان بوده
کاش حداقل یک خبری هم به ما میداد....