ملیکا جانملیکا جان، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره
زندگی مشترک من وبابازندگی مشترک من وبابا، تا این لحظه: 17 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

ملیکا جون ، قشنگترین هدیه ی خدا

بد غذایی و...

1392/3/29 3:02
نویسنده : مامان منصوره
1,521 بازدید
اشتراک گذاری

مدتیه بد غذایی های ملیکا گسترش پیدا کرده ، تا اینجا که دیگه حتی خورشت ها ، گوشتها و حتی کباب که روزی عاشقش بود رو هم نمیخوره...

تنها غذاهایی که خیلی دوست داره و گرسنگی باعث میشه برای اونها گریه میکنه ، سیب زمینی سرخ کرده و حلوا شکریه...و از غذاهای وعده اصلی هم ماست و پلو رو میخوره....

این دلیلی شد بر اینکه ما امروز صبح یه وقت از دکتر ملیکا جون بگیریم و ملیکا رو که آخرین بار برج 8 پارسال پیش دکتر محبوبش بردیم ، دوباره پیششون ببریم..

همه چیز خوب بود و دکتر کلی از طرز لباس پوشیدن ملیکا ، از ساعت قشنگش که دو ، سه روز پیش براش خریدم ، از گوشواره هاش و... تعریف کرد و ملیکا جون هم کلی خوشحال شد ..

تا اینکه آقای دکتر  ملیکا رو  بغل کرد و خواست تا به اتاق چکاب ببره که ملیکا جونم متوجه غیر عادی بودن شرایط میشه و طبق معمول میزنه زیر گریهگریه

قد دختر گلمون 92 و وزنشون هم 11 و نیم بوده ، آقای دکتر هم دو تا شربت اشتها آور و یک مولتی ویتامین و یک تقویت کننده ی دیگه برای دخترمون نوشتند.

امروز ظهر  تا حالا هم دو بار  این شربت رو طبق نسخه یک ساعت قبل از غذا  به ملیکا دادم  

نتیجه :

دوقاشق غذاخوری پلو برای ناهار  ،  عصرونه دو زرده تخم مرغ ، که هر چی بهشون گفتیم آقای دکتر گفتند باید سفیده ی تخم مرغ را هم بخورید افاقه نکرد ، و شام هیچی....الان هم ساعت دو صبحه و سیب زمینی سرخ کرده با سس مخصوص خودشون ، که خرسی قرمز با سر سفیده ، نوش جان کردند و فکر کنم دیگه وقت خوابشون شده..

اصولا یا قبل ساعت ١٦ خواب نیمروزی داره یا اصلا نمیخوابه ، اما امروز وقتی من و بابا مجید داشتیم بازی حساس ایران و کره رو میدیدم ملیکا در حالی که ساعت ٦ عصر بود بغلم خوابید و ما دلمون نیومد زود بیدارش کنیم و تا ساعت٨ و ربع شب خانم گلمون خوابیده بود...

این شد که تا این وقت صبح بیداره..

به ملیکا جون گفتم آقای دکتر چه شکلی بود؟؟؟

گفت : گامبالو بود   قهقهه

راستی پیروزی فوتبال کشورمون  و صعود تیم ملی ایران به جام جانی 2014 برزیل رو به همه دوستان گلم تبریک میگممژه


نمیخواستم پستم رو طولانی کنم اما باید یک خرابکاری رو به اطلاع برسونم که پریشب که متوجه شدیم یک لنگه از گوشواره های ملی بانو تو گوششون نیست از خانمی پرسیدم : گوشواره ات چی شد؟؟؟

ملیکا: تو خیابون کشیدم ، انداختم  متفکر

 


و مطلب آخر اینکه بعد نوروز ٩٢ با ملیکا جون تمرین خوندن شعر حافظ میکردیم که تا اواخر برج دو تقریبا ٧ ، ٨ بیت از شعر مورد نظر  {دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را} رو یاد گرفت ..

کلی زحمت کشیدم تا ملیکا این شعر رو بدون غلط برام بخونه و من ضبطش کنم ، و طرز گذاشتنش رو توی وبلاگ از مونا جونم ، مامان کیانای عزیزم ، یاد گرفتم ....اما...

وقتی از توی گوشیم به سیستمم انتقالش دادم ، متوجه شدم که با هیچ نرم افزاری خونده نمیشه .... 

از دوستان گلم میخوام که راهنماییم کنندناراحت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مامان محمدجان
29 خرداد 92 11:01
سلام دخملمون رو پیش کدوم دکتر بردی که میگه گامبالو بود .انشاءالله خدا حفظ کنه ملیکا جون رو
راستی شبها ملیکا خیلی دیر میخوابه؟


سلام عزیزم
دکتر علیرضا مقصودلو
نه عزیزم گفتم که دیشب یک استثنا بوده
زینبی
29 خرداد 92 22:35
سلام عزیزم.
اولا فدای ملی جون.
بعدشا گلم نگران نباش یه سن خاصی بچه ها اینجورین.


مرسی زینب جون
انشاالله بچه ات بدون هیچ نگرانی بزرگ میشه ، چون انقدر دغدغه ی مادر ها رو میبینی که واست عادی میشه
زینبی
30 خرداد 92 14:31
خدا از زبونت بشنوه
راستش الان ی درگیریه ذهنی دارم که بدجوری بهمم ریخته.
واست رمزش رو خصوصی میزارم . دوست داشتی بیا ببین.


اومدم گلم
مامی مهتا
31 خرداد 92 23:23
عزیزم این چیزها که گفتی برای ما هم به شدت پیش میاد مخصوصا بی اشتهایی هیییییی نگو که دلم خونه ...... چه دخمل نابغه ای داریم ما ... شعر حافظ به به .... خیلی هم خوب ....به شدت منتظر شنیدن صدای ناز ایشون هستیم





چشم انشاالله هر چه زودتر مشکلم برطرف میشه..

زینبی
1 تیر 92 13:50
کجایی عزیزم؟
امروز نیومدی؟
دلم تنگ شده واست.از ملی جون هم عکس بذار واسم


عروسی دختر عمه ام هست یخورده سرم شلوغ شده
منتظر عکسهای آتلیه اش هستم
مریم مامان پرنیا
1 تیر 92 16:43
سلام دوست خوبم.....وای که بی اشتهایی بچه ها چقد زجر آور ...نگران نباش .ایشالله که دوباره ملی جون به حالت اولش برگرده و خوب غذاشو بخوره....
چرا گوشواره تو در آوردی خالهههههه. چقد شیطون بلا شدی
مامانش این دفعه گناه داره...یکی دیگه واسش بخر


خریدم گلم ولی شانس آوردم که بدل خریدم...
یه لنگه اش گم شد ....و دوباره یه جفت مشابه اون بدل رو خریدم ...
البته ایندفعه مقصر خودم بودم که گیره هاش رو شل بسته بودم
زینبی
2 تیر 92 10:25
ایووووووووووووووووووووووووول عروسی . خوش به حالتون واقعا.

منم دلم لک زده واسه یه عروسی.


زینبی
2 تیر 92 12:09
نمیدونم والا.
توکل بر خدا. تا ببینیم چی میشه.
خبری شد در جریان میذارمت.



منتظر خبرتم زینب جون
مامي كيانا
2 تیر 92 12:54
به نظرم بدغذايي مختص بچه هاي اين دوره ست من كه از بچه هاي دور و برم هر كيو ميبينم از بدغذايي بچه هاش گله داره
كيانا هم گاهي اوقات خيلي بدغذا ميشه مخصوصا وقتي خونه خودمون نباشيم
آخه نميتونم كنترلش كنم و هله هوله ميخوره
حساسيت زياد ما والدينهم ميتونه دليلي بر اين امر باشه
اتفاقا امروز اومدم كه بپرسم پس چي شد
ما دلمون آب شد صداي مليكا جونو بشنويم
خوب اين كه كاري نداره با يك نرم افزار بديل مثلا audio convertorميتوني فايلتو تبديل كني
يا ببين پسوند فايلت چيه و بعد توي گوگل سرچ كن نرم افزار تبديل مثلا فلان فايل به mp3و ميتوني راحت نرم افزار و دانلود كني و تبديل كني


واقعا
مرسی از راهنماییت مونا جونم
این پیامت باعث شد دوباره از ملیکا فیلم بگیرم و اینبار دارم سعی میکنم بذارمش تو آپارات و از این طریق بتونم تو وبلاگش بذارم
بازم ممنونم از راهنماییهات
مامان رها
4 تیر 92 15:25
یه نرم افزار دیگه هم هست بنام xilisoft.خیلی نرم افزار نجیبیه.هر پسوندی رو به هر پسوندی بخواهید تبدیل میکنه.فیلم.صوت ....


ممنونم گلم
ولی مشکلم بر طرف شد
نمیدونم تونستید فیلم ملیکا رو ببینید یا نه؟؟؟؟؟؟
سمیرا مامان پرنیان
5 تیر 92 16:35
عیبی نداره خانومی بچه ها همشون غذا رو خوب نمیخورن


آره واقعا