بد غذایی و...
مدتیه بد غذایی های ملیکا گسترش پیدا کرده ، تا اینجا که دیگه حتی خورشت ها ، گوشتها و حتی کباب که روزی عاشقش بود رو هم نمیخوره...
تنها غذاهایی که خیلی دوست داره و گرسنگی باعث میشه برای اونها گریه میکنه ، سیب زمینی سرخ کرده و حلوا شکریه...و از غذاهای وعده اصلی هم ماست و پلو رو میخوره....
این دلیلی شد بر اینکه ما امروز صبح یه وقت از دکتر ملیکا جون بگیریم و ملیکا رو که آخرین بار برج 8 پارسال پیش دکتر محبوبش بردیم ، دوباره پیششون ببریم..
همه چیز خوب بود و دکتر کلی از طرز لباس پوشیدن ملیکا ، از ساعت قشنگش که دو ، سه روز پیش براش خریدم ، از گوشواره هاش و... تعریف کرد و ملیکا جون هم کلی خوشحال شد ..
تا اینکه آقای دکتر ملیکا رو بغل کرد و خواست تا به اتاق چکاب ببره که ملیکا جونم متوجه غیر عادی بودن شرایط میشه و طبق معمول میزنه زیر گریه
قد دختر گلمون 92 و وزنشون هم 11 و نیم بوده ، آقای دکتر هم دو تا شربت اشتها آور و یک مولتی ویتامین و یک تقویت کننده ی دیگه برای دخترمون نوشتند.
امروز ظهر تا حالا هم دو بار این شربت رو طبق نسخه یک ساعت قبل از غذا به ملیکا دادم
نتیجه :
دوقاشق غذاخوری پلو برای ناهار ، عصرونه دو زرده تخم مرغ ، که هر چی بهشون گفتیم آقای دکتر گفتند باید سفیده ی تخم مرغ را هم بخورید افاقه نکرد ، و شام هیچی....الان هم ساعت دو صبحه و سیب زمینی سرخ کرده با سس مخصوص خودشون ، که خرسی قرمز با سر سفیده ، نوش جان کردند و فکر کنم دیگه وقت خوابشون شده..
اصولا یا قبل ساعت ١٦ خواب نیمروزی داره یا اصلا نمیخوابه ، اما امروز وقتی من و بابا مجید داشتیم بازی حساس ایران و کره رو میدیدم ملیکا در حالی که ساعت ٦ عصر بود بغلم خوابید و ما دلمون نیومد زود بیدارش کنیم و تا ساعت٨ و ربع شب خانم گلمون خوابیده بود...
این شد که تا این وقت صبح بیداره..
به ملیکا جون گفتم آقای دکتر چه شکلی بود؟؟؟
گفت : گامبالو بود
راستی پیروزی فوتبال کشورمون و صعود تیم ملی ایران به جام جانی 2014 برزیل رو به همه دوستان گلم تبریک میگم
نمیخواستم پستم رو طولانی کنم اما باید یک خرابکاری رو به اطلاع برسونم که پریشب که متوجه شدیم یک لنگه از گوشواره های ملی بانو تو گوششون نیست از خانمی پرسیدم : گوشواره ات چی شد؟؟؟
ملیکا: تو خیابون کشیدم ، انداختم
و مطلب آخر اینکه بعد نوروز ٩٢ با ملیکا جون تمرین خوندن شعر حافظ میکردیم که تا اواخر برج دو تقریبا ٧ ، ٨ بیت از شعر مورد نظر {دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را} رو یاد گرفت ..
کلی زحمت کشیدم تا ملیکا این شعر رو بدون غلط برام بخونه و من ضبطش کنم ، و طرز گذاشتنش رو توی وبلاگ از مونا جونم ، مامان کیانای عزیزم ، یاد گرفتم ....اما...
وقتی از توی گوشیم به سیستمم انتقالش دادم ، متوجه شدم که با هیچ نرم افزاری خونده نمیشه ....
از دوستان گلم میخوام که راهنماییم کنند