وروجک من
امروز عصر با شما و بابایی به بوتیک دایی جون محسن رفتیم تا خرید کنیم
به دلایلی خواستیم تا خونه بریم و برگردیم که دایی جون پیشنهاد داد ملیکا پیشش بمونه تا ما برگردیم...
دایی جون محسن همیشه برای ملیکا کلی هله هوله و اسباب بازی میخره و حسابی ما رو شرمنده میکنه.
ما که برگشتیم دایی فقط میخندید...
گفتیم چی شده؟؟گفت: شما که رفتید ملیکا کمی فکر کرد و گفت : دایی جون یه وقت نری واسه من لواشک بخری ها ، سردم میشه...(بارون میزد)
دایی محسن گفت: بریم لواشک بخریم؟
با خوشحالی گفتی آره...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی