شیرین زبون ما...
عسل مامانی شیرین زبونیهاش خیلی شده ....، نمیدونم کدومش رو بنویسم.....
هر وقت میخوای به من یا بابایی احساساتت رو نشون بدی میگی :
آبجی منی ، عشق منی ، گل منی .....
بابایی به شما یاد داده که وقتی از شما میپرسیم جیگرت کیه میگید : فقط مامانیه...
مثلا چند روز پیش که با مامانی داشتی صبحانه میخوردی گفتی : چایی بریز فقط مورچه نریزی(منظور از مورچه تفاله چایی بود)
چند شب پیش از طبقه پایین صدا میومد گفتید مامانی صدای چیه ؟ گفتم عزیزم صدای خاله رویاست ، وقت خوابت که شد گفتم مامانی بخواب خاله رویا خوابیده ، گفتید نه ..نخوابیده ..صداش میاد...
چند روز قبل از محرم بود که براتون آهنگ گذاشتم ، شما گفتید مامانی آمپا(لامپ) رو آموش کنم...حال میده.....
وقتی برات داستان میخونم خیلی با دقت گوش میدی گلم ، امشب داشتی داستان شنگول و منگول و حبه انگور رو برای عمه سمانه و عمو پویان و عمه مائده تعریف میکردی: گرگه دستاش سیاه بود...
منگول و منگول و...