سمنان در آخر تابستان
جمعه 28 ام شهریور مراسم عروسی پسرعمه ام بود که سمنان زندگی میکنن.
این بود که ما هم پنجشنبه شب وسایلمون رو جمع کردیم و صبح جمعه به اتفاق بابا مجید و ملیکا و پدربزرگ و خاله مبینا و خاله فاطمه ی ملیکا جون ؛ از جاده کیاسر به سمت سمنان حرکت کردیم...
مادر جون به خاطر فوت پدرشون هنوز عزادار بودند ؛ جاشون خیلی خالی بود..
برای صرف صبحانه کنار یک باغ استراحت کردیم ..
این الاغ بینوا هم خیلی واسه ملیکا جالب بود
فداش شم بیشتر مسیر رو خوابیده بود
این اولین سفر مجید و سومین سفر ملیکا و چهارمین سفر من به سمنان بود...
وقتی بیابونهای سمنان رو میدیدم فقط خدا رو شکر میکردیم که تو چه منطقه آب و هوایی خوبی زندگی میکنیم ؛ تو بعضی از خیابونها حتی یک درختم وجود نداشت...
اینم عکس ملیکا خانم تو تالار و با خنچه ی عروس و داماد
برگشتن به اتفاق عمه هام و خانواده هاشون برگشتیم که خیلی خیلی خوش گذشت..
اینم عکس ملیکا و نوه عمه ام ؛ حسین