دخترمون بزرگ شد....
شنبه عصری کلاس داشتم ملیکا جون ٢ ساعت ونیم با بابایی تنها موند و انقدر با هم بازی کردند که بابایی دیگه دلش نمیخواد ملیکا رو وقتی من نیستم جایی بذاریم
البته اگر وقت داشته باشه و کاری نداشته باشه
یکشنبه صب ساعت٦ و ربع رفتم و ملیکا ون و بابایی تا ساعت ده خوابیدند و وقتی ملیکا جون بیدار شد کلی با باباجونش بازی کرد.
دخترمون کارهای جدیدی یاد گرفته :
اگر نباید به چیزی دست بزنه و بهش تذکر میدیم فورا گردنش رو کج میکنه ،چشماش رو ریز میکنه و لبخند نازی میزنه که دلم میسوزه و میذارم هر کار دلش میخواد بکنه.........
چند بار کلمه بده رو وقتی چیزی میخواست تکرار کرد....
ایستادنش از ده ثانیه به ١٧ ثانیه افزایش پیدا کرد.........
هر چی بخواد با انگشت بهش اشاره میکنه.....
اسم چند چیز رو میدونه و وقتی اسمشونو میبریم با انگشت به اونا اشاره میکنه و یا بهشون نگاه میکنه ، مثل تلوزیون،پنکه،بو(بخاری)،سه چرخه،تاب،قورباغه(مجسمه)،لامپ،جوجوک(پرنده)،آب،الو(تلفن)،موتور و........
وقتی کنترل تلوزیون رو میدیم دستش میگیره جلوی تلوزیون...............