ملیکا جانملیکا جان، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره
زندگی مشترک من وبابازندگی مشترک من وبابا، تا این لحظه: 17 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

ملیکا جون ، قشنگترین هدیه ی خدا

آب درمانی...

1392/8/29 7:40
نویسنده : مامان منصوره
1,048 بازدید
اشتراک گذاری

کلافه شدیم بس که این وروجک ما رو به بازی گرفته...از غذا خوردن خبری نیست و وقتی هم در مورد غذا نخوردنش باهاش صحبت میکنیم یک جوری ما رو میپیچونه که ...

مثلا همین دیروز صبحانه حلوا شکری (غذای محبوبت)رو خوردی و ناهار ته دیگ و نزدیک غروب هم یه تیکه کوچیک از نون بربری...در عوض تا میتونی آب میخوری متفکر

وقت شام خوردن که شد ، خودتون که هیچی به ما هم با گریه میگفتید که شام نخوریم...انقدر کلافه و گیج شدم از دستت که ...ساعت 7 هم پس از یک گریه مفصل تا نماز صبح که داشتم واسه بابایی صبحانه درست میکردم خوابیدید...

پیش خودم گفتم حالا که بیدار شده حتما گرسنشه....ولی شما فقط آب خواستید...ابرو

من هم که حسابی از دستت ناراحت بودم زیاد نگات نکردم تا شاید متوجه بشی که از دستت ناراحتم

گفتی: من که مهربونم....

گفتم : اصلا مهربون نیستی همش منو حرص میدی...

گفتی: عشقم ، عزیزم ، انقدر نازم....عاشقتم.....

 از ملیکا و نیوشا ی عزیزم تو تعطیاتی که با هم بودیم چند تا عکس دارم ...

عروسکهای من

اینجا هم دریای مرواریده..

گهای من

وقتی ملیکا تو عکس گرفتن همکاری نمیکنه...

فریاد

کلاه نمیذاری سرت و وقتی به زور سرت میکنم میگی مامانی خفه میشم...

همه اش میگی فقط روسری بنفشه ام رو میخوام...

ازاخمادا

وقتی با وعده و وعید ازتون عکس می اندازم ...یک خنده ی بسیار بسیار تصنعی تحویلم میدی....

تصنعی..

پسندها (1)

نظرات (11)

مامان شایلین جون
29 آبان 92 9:15
جانمممممممم چقدر خوشگله این عسل ماشالا.مامانی شایلین هم منو کشته با غذا نخوردنش.تازه از وقتی مهد رفته یه کم بهتر شده ولی در کل خیلی بد غذاست.مردم منم. گاهی اینقد حرصم میده که میخوام سرمو بکوبم به دیوارولی خدا رو باید شکر کنیم که سالمن
مامان منصوره
پاسخ
وای از دست این بچه ها ... یعنی ما هم همینقدر بلا سر مامانامون میاوردیم... واقعا به نکته ظریفی اشاره کردید که خدا رو شکر...
مامان آیسو وآیسا
29 آبان 92 12:57
ماهم آب درمانی داریم...غذای اصلیمون آبه... قربونش برم چه روسری به صورت ماهش میاد
مامان منصوره
پاسخ
از دست این بچه ها مرسی خاله جونم ممنونیم از محبتت
زینبی
29 آبان 92 17:25
من موندما این بچه های این دوره زمونه با چی زنده هستن عایا؟ خاله جونم ,مامانی جون رو اذیت نکن هاااااا. ابجیه من هااااا قربونت بشم با این سلیقه ی نازت
مامان منصوره
پاسخ
واقعااااااااااااا مرسی گلم ... چه خوبه آدم کلی آبجی داشته باشه ها
عمو اصغر
30 آبان 92 14:18
عكسات خيلي ؤيبان عمو جوووووووووون
مامان منصوره
پاسخ
مرسی عمو جون
سمیرا مامان پرنیان
30 آبان 92 15:54
عزیز دلم روسری هم خیلیییییییی بهت میادمامانی پرنیان هم غذا نمیخوره و منم واقعا کلافه ام
مامان منصوره
پاسخ
مرسی خاله جون خدا بهمون صبر بده واقعا..
✽ ستایـــِش فرشتـــه اـے از بِهشت ✽
3 آذر 92 11:37
باهات موافقم منصوره جون جون دقیقا ستایش هم همینطوره اون که باید هر لقمه ای رو که گذاشت توی دهنش با آب قورتش بده چه توی این عکسه با روسری مشکیه خانوم شده نانازی
مامان منصوره
پاسخ
خدا واقعا بهمون صبر بده... مرسی خاله جونم
مامان علی کوچولو
3 آذر 92 14:10
ماشاا... چه نازی شما
مامان منصوره
پاسخ
مرسی ممنونیم از مهربونیتون
مامي كيانا
4 آذر 92 11:34
چقدر با روسري ناز شده البته اين لجبازيها سر غذا نخوردن، لباس پوشيدن و عكس ننداختن اقتضاي سنشونه البته نميشه كه بي توجه بود مخصوصا بدغذايي واقعا آدم كلافه ميشه من به كيانا زينك سولفات ميدم و بدغذاييش خيلي بهتر شده
مامان منصوره
پاسخ
مرسی خاله جون بله درسته..اما جدیدا صبر و حوصله ام خیلی کم شده... در مورد زینک سولفات تحقیق کردم با دکترش هم باید صحبت کنم بعد براش میخرم..ممنونیم از راهنماییتون گلم
مهسا مامان نورا
6 آذر 92 16:47
ای جاااااااااااااان عکسهاشوووووووو
سنا
8 آذر 92 0:53
پاییزت پر از رگبار آرزوهای قشنگ
مامان منصوره
پاسخ
همچنین برای شما دوست خوبم
مامان فتانه
8 آذر 92 14:12
الهی گرسنش نمیشه؟چقدر با اون روسری مشکی ناز و خواستنی میشه
مامان منصوره
پاسخ
بعضی وقتها اینطوری میشه.. غرورش خیلی زیاده ، اصلا گرسنگی رو به روی خودش نمیاره... مرسی گلم از مهربونیت