حرفهای دلنشین
دختر گلمون کلمات زیادی میگه ، اونهایی رو که حضور ذهن دارم و خیلی بامزه است رو یادداشت میکنم:
وقتی میخواد کسی رو با خودش به جایی ببره میگه "دست"و با اشاره به دست طرف مقابل اون رو با خودش همراه میکنه
وقتی به محل مورد نظرش میرسه با اشاره به زمین به طرف میگه "بیش" یعنی بنشین
وقتی باهاش صحبت میکنم و متقاعد میشه که به حرفم گوش بده برای تایید گردنش رو کج میکنه و میگه "باش" یعنی باشه
وقتی میخواد بلند بشه میگه "اَیی"یعنی یاعلی
وقتی چیز ترشی میخوره میگه "تش"
وقتی میخواد ادای مامانو د بیاره انگشت اشاره اش رو تکون میده و مدام میگه "نه نه"
وقتی میخواد جلب توجه کنه میره یک گوشه میشینه و دستاش رو میگره جلوی چشماش و گارد گریه گریه کردن رو به خودش میگیره و بالا و پایین میره و مدام از لای انگشتاش عکس العمل ما رو بررسی میکنه ، تازه اگر ما خوب نازش رو نکشییم سرش رو میزنه به دیوار و میگه "در" یعنی دردش گرفت و ما باید دیوار رو دَ کنیم
به بستنی میگی : بس
به دستمال میگی "دس"
به دایی محسن میگی: "مس ان" یا "ماحس"
به خاله هات میگی "آله"
عمه و عمو رو قشنگ تلفظ میکنی
به بابا بزرگ ها و بابا مجید ، بابا میگی
به عزیز ها عز
و به مامانی مامان یا ماما و وقتی مهربونتر میشی مامانا یا مامانی میگی..
به کفشات خیلی علاقه داری و کفش رو با تلفظ آهسته ف ، به درستی بیان میکنی
وقتی ازتون میپرسیم بابا یا مامان رو چند تا دوست دارید میگید "ده" این رو واقعا خودت یاد گرفتی و من اصلا به شما یاد ندادم ...