ملیکا جانملیکا جان، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره
زندگی مشترک من وبابازندگی مشترک من وبابا، تا این لحظه: 17 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

ملیکا جون ، قشنگترین هدیه ی خدا

ملیکا و امیر علی

دیشب پسر خاله بابایی با خانمشون فاطمه جون و امیر علی جان اومده بودند خونمون. مشکلات شایعی که تو سن ملیکا وجود داره اینه که از کسی که فکر میکنه رقیبشه بسیار واضح حسودی میکنه که البته تو این سن طبیعیه ولی باید خیلی مراقبش بود... اولش خیلی از دیدن همبازی خودش خوشحال شده بود ولی پس از مدتی  کمی شیطنت به خرج داد... وقتی کوچولو هامون داشتن پفیلا رو با لذت میخوردن ازشون عکس گرفتم. ژست گرفتن ملیکا جون وقتی فهمید دارم ازش عکس میگیرم. بهشون گفتم بخندین.... ملیکا جونم شیرین میخنده و امیر علی جونم چشمهاش رو ریز میکنه و با محبت نگاه میکنه...   ...
15 اسفند 1391

عسل مامان و بابا در این روزها

این هفته ای که گذشت ملیکا جون به خاطر رویش دندون 17 ام خیلی سختی کشید شبها قبل 2 که امکان نداشت بخوابه ...یک شب هم رکورد شکوند و ساعت 4 و 45 دقیقه بامداد خوابید اونم با گریه... دیشب برای اولین بار خودت به ما گفتی : مامانی درد میگیره..(با اشاره به دندان تازه رویش )میخاره بخارونش............. من و بابا مجید نمیدونستیم باید چی کار کنیم از هول انگشتم  رو روی لثه ات که نصف دندون از زیرش در اومده بود گذاشتم اما همین که گذاشتم یک گاز گنده گرفتی و جیغ مامانی در اومد.... فداش شم تخیلاتش هم بیشتر شده ..، دیروز داشت داستان شنگول و منگول رو واسم تعریف میکرد که البته تحریفش کرده بود: آقا گرگه با شنگول و منگول لوگو بازی ...
4 اسفند 1391