تب 40 درجه
دیشب وقتی ساعت 9 و نیم خوابوندمت اصلا فکرش رو نمیکردم که ساعت 2 و نیم صبح به این شدت تب کنی .
چند روزیه خیلی بیقراری میکنی و من و بابایی حدس میزدیم به خاطر این دندنون 17 امت بوده باشه.
تب سنج تب 40 درجه رو نشون میداد و چقدر سخته وقتی میبینی پاره ی تنت داره میسوزه ...
شیاف استامینوفن و پاشویه تا ساعت 4 کمی تبت رو پایین آورد گلم.
بابا جون مجید هم سنگ تموم گذاشت (با وجود اینکه تو این هفته خیلی اضافه کاری مونده بود و هر روز ساعت 6 و نیم عصر میومد خونه) تا ساعت 4 بیدار موند و کمکم کرد.
ساعت 8 صبح هم همین وضعیت بود و تب زیادی داشتی و چون بابا مجید نبود خیلی استرس داشتم ..
مخصوصا وقتی گفتی : مامانی عمو رفت...عمو رفت ( با ترس میگفتی)
گفتم : عمو کیه مامانی ؟؟؟
گفتی : لباسش مشکی بود...همراه بابا مجید رفت سر کار....
خیلی ترسیدم نمیدونستم چی کار کنم...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی