ملیکا جانملیکا جان، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره
زندگی مشترک من وبابازندگی مشترک من وبابا، تا این لحظه: 17 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

ملیکا جون ، قشنگترین هدیه ی خدا

عاشورای حسینی

1393/8/13 16:46
نویسنده : مامان منصوره
1,820 بازدید
اشتراک گذاری

امروز عاشورای حسینی بود و طبق رسم هر سال به امام زاده محمد رفتیم و مراسم در کنار امام زاده  اجرا شد

ملیکای عزیزم پر بود از ذوق و شوق دیدن دسته های عزادار حسینی..

عزیز دل من

گلم

لطفا برای دیدن بقیه مطالب به ادامه ی مطالب رجوع کنید

 

دختر نازم خیلی تو کارهای خونه کمکم میکنه و این از برکات داشتن دختر تو هر خونه است...

اینجا به سلیقه ی خودشون اولویه رو تزیین کردن

تزیین اولویه

با این بازی فکری شکلای تخیلی خیلی جالبی درست میکنی عزیزم...

شکل هندسی

هفته قبل به اتفاق خاله هاتون به جنگل رفتیم...روز خوبی بود.

همه اش مشغول بازی با چوبی بودی که تو آتیش میسوزوندی...

من و بابایی خسته شده بودیم از بس که بهتون گفتیم با آتیش بازی نکنکچل

12

وقتی هیجانات درونیت غلیان میکنه

3

4

از حمام اومدی بیرون وقتی بابایی بهت گفت که این یکی بلوز رو بپوش مناسبتره گفتید: نمیخوام جبله توجه بشه

وقتی پندار پودر لباسشویی رو آورد وسط حال عزیز فهیما ریخت و بابابزرگ دعواش کرد گفتید: چیه مگه اشکالی نداره چیز خاصی نیست که ، مگه آبه که فرش بو بده تمیزش میکنیم...

وقتی دایی جون باهاتون سر سفره شوخی کرد گفتید : ا دایی قباحت داره...

این آخری رو بابایی کشف کرد از کجا یاد گرفتید...تو یک فیلم طنز که یک بار از تو لپ تاپ پیدا کرده بودی شنیده بودی

پسندها (5)

نظرات (0)